سروده: مرتضی عِطری کرمانشاهی؛ متخلص به ((عِطری))
بسم الله الرحمن الرحیم
- مسیح
آن دم که بر مریم دمید جبریل اندر نیمه شب / عیسی مسیح آمد پدید در مهد او از لطف رب
هم مرده اِحیا می کند هم در مرض دارد شفا / در مهد می گوید سخن روح خدا دارد لقب
- موسی
موسی که دریا را شکافت صاحب عصا را می شناخت / موساییان در آب نیل فرعونیان را محو ساخت
موسی ره از الله گرفت با نور بیضا شد رها / بر ساحران معجز نمود او اژدها از چوب ساخت
- تخته و میخ
پند ناصح نشنیدی که شد از عمر دریخ[1] / ای خوشا گوش که چون تخته و پندش چون میخ
لهو دنیا همه چون خس بُوَد عطری سر آب / پند صالح همه در آب نشیند از بیخ
- بهانه
من تیغ ذی القرنینم سر عفریت ببریدم / همه جا نام تو بردم همه در حسن تو دیدم
نز پی آب بقا آمده، از بهر بهانه / بطلب کاری تو، سرزده اینجا برسیدم
- بت من
گر بت من نظر کند چون نشوم فدای او / گر ز درم گذر کند سر بنهم به پای او
گر بنشیند آن صنم جلوه نماید از کرم / دیر و کلیسا و حرم پر شود از صفای او
- قاعده
تو مسلمانی و از مکتب ما بی خبری[2] / یا پلیدی و از این قاعده صاحب نظری[3]
پرده پوشی بکند گاهی و گه پرده دری / رازت از پرده برون گشته و خود بی خبری[4]
تصحیح: امیر رضا عطری کرمانشاهی
کرمانشاه
دریغ.[1]
به فرموده ی قرآن عظیم، هنوز در اسلام گیر کرده اید و به ایمان، درنیامده اید.[2]
[3] با تفسیر به رأیت می خواهی تنها، به ظواهر دین بسنده کنی یا تنها، بی تقید به ظواهر دین، خود را صاحب نظر در ایمان و عرفان بدانی!
از برای گستاخی ات در این تفسیر به رأی، خودت داری ستار العیوبی خدا را برای خودت از دست می رهانی.[4]